تولدت مبارک عشق من
امروز عشق من یک ساله شد! آرتای خاله روز میلادت فرخنده باد... آرزوی همیشگی من شادی، سلامتی و آرامش توست. آرزو می کنم این شانس رو داشته باشی که تو دنیایی پر از صلح و آرامش زندگی کنی عزیزم.

امروز عشق من یک ساله شد! آرتای خاله روز میلادت فرخنده باد... آرزوی همیشگی من شادی، سلامتی و آرامش توست. آرزو می کنم این شانس رو داشته باشی که تو دنیایی پر از صلح و آرامش زندگی کنی عزیزم.

دیروز تو تهران برف اومد... همیشه برف رو دوست داشتم و دارم. برام یادآور خاطراته :)
+ این روزا غیرعادی خوبم!!!!!! راستش رو بخواید خودم رو نمیشناسم! حالم واسه خودم عجیب و غریبه! یاسی ای که می شناختم یه سری چیزایی رو تو این دنیا دید که اگه دو سال پیش بود حالش جور دیگه ای بود. برام دعا کنید بچه ها. دعا کنید خودم رو پیدا کنم. نمی دونم مَنِ من دقیقا کدومه؟!!!!
++ کسی در سطح تهران روانشناس خوب سراغ نداره آیا؟![]()
سلاااااام به همگی :) امروز تهران بارون اومد :) منم که عاشق بارون... بهونه ی لازم رو پیدا کردم برای به اشتراک گذاشتن این آهنگ با شما.
من چند وقت پیش این ترانه رو تو کتاب "بی سرزمین تر از باد" یغماگلرویی خوندم و با وجود این که متاسفانه یا خوشبختانه تجربیاتی که شاعر تو شعر آورده تجربیات من نبوده اما خیلی ازش خوشم اومد و همون موقع با خودم گفتم کاش یکی این ترانه رو می خوند...
چند وقتی گذشت و یک روز که تو اینترنت دنبال ترانه هایی می گشتم که خواننده های مختلف گم نام یا پرآوازه از این ترانه سرای دوست داشتنی خوندن به ترانه ای رسیدم به اسم "شب بارونی" با صدای "مجتبی حسنعلی" من ایشون رو نمیشناسم اما به نظرم اجراشون خوب بود.
امیدوارم شما هم بخونید و بشنوید و لذت ببرید.
+ لطفا برید به "ادامه ی حرفام"
+ این ترانه ی جدید رو هم از وبلاگ "هیسسسِ" نازنین دانلود کنید و لذت ببرید. من که خوشم اومد (البته اگه اون قسمت مربوط به سیگار رو نادیده بگیرید
) لینکش رو یه کم نامحسوس گذاشته... دقیقا زیر تیتر همون که با رنگ نارجی نوشته شده "نگرانتم-فرزاد فرزین" لینک دانلوده :)
سلام دوستان
عید غدیرتون مبارک. من این عید رو بین اعیاد مذهبی بیشتر از بقیه دوست دارم. شایدهم دلیلش این باشه که سالگرد قمری ازدواج پدر و مادرمه :)
چون روز عیده، براتون یه آهنگ شاد رو گذاشتم تو "ادامه ی حرفام" که دانلود کنید و ازش لذت ببرید :) من که قبل از دونستن ترجمه اش کلی باهاش عشق می کردم ولی ترجمه اش رو هم اینجا گذاشتم براتون. آهنگی است به اسم "من علمک" از مهدی یراحی خواننده ی خوب جنوبی کشورمون. برای تبلیغات بیشتر بگم که ظاهرا تنظیمش از امید حاجیلی بوده :)
+دوستان! آیا دیشب(سه شنبه) شما هم برای وردود و استفاده از بلاگفا دچار مشکل بودید یا فقط منم که باید اینترنتم رو بدم و جاش خروس قندی بخرم! :|
یکی دو جا کامنت هم گذاشتم اما بعد از ارسال نظر دوباره صفحه ی اصلی رو نشونم داد. حالا نمی دونم کامنتام رو ثبت کرد براتون یا نه؟ :(
باور می کنید؟ 9 سال گذشت!!!!
9 سال بدون حسین پناهی گذشت...
9 سال پیش در همچین روزایی بود که خبر درگذشتش رو از تلویزیون شنیدم...
انگار همین دیروز بود
خوب یادمه که خونه ی پدر بزرگم بودیم... حالش زیاد خوب نبود...
زمان زیادی نگذشت که پدر بزرگم هم رفت...
نگاهی به آرشیو این خونه با یادی از حسین پناهی:
حسین پناهی نبود... اما بهونه ای بود برای یادی از حسین پناهی
+خدا همه ی رفتگان از جمله حسین پناهی و پدربزرگ مهربون من رو بیامرزه... روحشون شاد![]()
++ الان دیدم که گویا پدر بزرگ محسن(آپارتمان نشین) هم از بین ما رفته... برای ایشون هم از خدا آرامش روح رو آرزو دارم و برای بازمانده هاشون صبر از خدا می خوام.![]()
برای همتون آرامش از خدا می خوام
یغما گلرویی عزیز... تولدت مبارک...
می دونم وقتی که بارون، تو شب می باره بیداری...
همون آهنگو گوش می دی! هنوز باروونو دوست داری...
یغما گلرویی ♥
چی می تونه بیشتر از بارون آدم رو آروم کنه؟ :)
+تو فقط گریه بکن... گریه بکن تا که بباره آسمون... تا بباره چشم من... یا بغُره چشم اون... تا بفهمه دل تو... تا صدامون برسه به آسمون.......
آخدا...![]()
فینال مسابقه ی صوتی وبلاگی "صدای ما"
می دونم که خیلی هاتون این شعر زیبا رو با صدای گرم و دلنشین خسرو شکیبایی نازنین شنیدین...
اما انقدر دوسش داشتم که دل رو به دریا زدم و منم یه بار دیگه اجراش کردم...
مطمئنا قابل مقایسه با اجرای اون مرحوم نیست اما امیدوارم خوشتون بیاد :)
+یادی از نخستین روزهای آغاز به کار این وبلاگ :)
++فراموش نکنید که برنده ی این مسابقه با رای شما انتخاب میشود... پس حتما... لطفا به وبلاگ دوست خوبم محسن "پلاک ۲۳" مراجعه کنید و ما رو همراهی کنید ![]()
![]()
به خصوص این که به جز عسل بدیعی از هنرمندای دیگه هم یاد کرده بود.
نمی دونم چرا همسادمون خودش این لینک خوب رو تو وبلاگ خودش نذاشت... اما من ازش تشکر می کنم.
امیدوارم شما هم ازش لذت ببرید.
http://www.musicema.com/node/178561
همسرزمین بوشهری...
ما رو هم در غم خودتون شریک بدونید![]()
![]()
![]()
نفس باد صبا آفت جان خواهد شد
نفس باد صبا آفت جان خواهد شد عيد می آيد و اجناس گران خواهد شد
قيمت ميوه و شيرينی و آجيل و لباس باز سرويس گر فک و دهان خواهد شد
همسرم چند ورق ليست به من خواهد داد و سرا پای وجودم نگران خواهد شد
می زنم ساز مخالف دو سه روزی اما عاقبت هرچه که او گفت همان خواهد شد
می رسد مرحله ی سخت و نفس گير خريد نوبت گندترين کار جهان خواهد شد
کل عيدی و حقوقم به شبی خواهد رفت بر سر جيب بغل ،فاتحه خوان بايد شد
يک الف آدم و يک عائله آنهم پر خرج وقت فرسودن اعصاب و روان خواهد شد
پول را با علف خرس يکی می دانند فکر کرديد که منطق سرشان خواهد شد
هانيه نعره بر آرد که ندارم مانتو کامران از پی او تيز دوان خواهد شد
که پدر کفش و کت و پيرهنی می خواهم بعد از او نسترنم مرثيه خوان خواهد شد
سام هم لنگه ی جوراب به پا می گويد شستم از پنجه اش امسال عيان خواهد شد
قيمت پسته به قلب من ِآسيب پذير باز هم وای که آسيب رسان خواهد شد
زير بازارچه با قيمت ماهی يا گوشت آسمان دور سرم پُر دَ وَران خواهد شد
مغز گردو شده مانند طلا مثقا لی مغزم از قيمت آن سوت کشان خواهد شد
کمرم گشت که در خانه تکانی سرويس حاليا نوبت اين فک و دهان خواهد شد
همونجا هم گفتم... صدام خوب نیست اما امیدوارم از شعری که انتخاب کردم لذت ببرید![]()
"نیلوفر آبی بودن - یغما گلرویی"
اینم از شعر و اینم متنش:

اگه می خواید به من رای بدید... و صدای خیلی خوب بقیه ی دوستان رو هم بشنوید و رای بدید برید به آپارتمان پلاک 23 با تشکر.
سلام
یه ترانه شنیدم به اسم جوونی... اسم ترانه سراش (میلاد افشین) رو تا حالا نشنیده بودم...
اما عاشق این بیتش شدم:
فقط تقدیره که میشه همیشه... دعا کن عشقمون تقدیر باشه

امیدوارم عشق همه ی شما تقدیر باشه... یه تقدیر خوب![]()
نمی دونم چقدر شنیدید راجع به پیشبینی مایاها که میگن پیشبینی شده دنیا تموم میشه... یا این که ناسا گفته همچین خبری نیست فقط قراره دنیا 3روز در تاریکی فرو بره و این حرفا(که البته شنیدم که گویا ناسا همین رو هم تکذیب کرده -والا دیگه نمیشه فهمید چی راسته و چی دروغ-)
بگذریم از این که یکی از دوستان همفکرم در واکنش به این اخبار و شایدم شایعه ها می گفت:
"چه هیجان انگیز! خدا کنه اول 3 روز تاریک شه...بعد هم دنیا تموم شه...خیلی هیجان داره"
و من ِ در جستجوی هیجان هم میخندیدم و تایید میکردم!!!!
(آیکون تورو خدا جونای مارو نگاه!!!!
)
خلاصه... در همین رابطه یه ذره احساسات ازم طراوش کرده بود که آخرِ کتاب درسی(که اصلا سفید گذاشتنش واسه همین روزا
) شروع کردم به نوشتن یه چیزایی که البته نمیشه اسمش رو شعر گذاشت...
البته چون جنس شعرش جنس حال و روز این روزای خودمه اگه حال و روزتون مساعد نیست نخوندیش و این چند روز باقی مونده ی عمر رو برید خوش بگذرونید![]()
باشد که همگی رستگار شویم![]()
![]()

گاه یک سنجاقک به تو دل می بندد
و تو هر روز سحر مینشینی لب حوض
تا بیاید از راه
از خم پیچک نیلوفرها روی موهای سرت بنشیند
یا که از قطره ی آب کف دستت بخورد
گاه یک سنجاقک
همه ی معنی یک زندگی است...
نه نه...
این شعر(؟) من نبود... شعر خودم رو گذاشتم تو ادامه ی مطلب
در ضمن هرگونه انتقاد و پیشنهادی رو با کمال میل میپذیرم
اگر هم شعرم رو خوندید و واسه جاهایی اش که مشکل داره واژه های جانشین بهتری به نظرتون اومد پیشنهادهاتون رو دریغ نکنید.
مرسی از حظورتون![]()
![]()
پ.ن:این عکسه رو خیلی دوست دارم مثل امیده در دل ناامیدی!!!
میون یه خرابه... یه بچه و عشق و امید![]()
پ.ن۲:نمی دونم چرا روز تولدم همیشه با اتفاقات بزرگ همزمان میشه... اتفاقات بد اتفاقات خوب...تلخ...شیرین... و به هر حال به یادموندنی...
ولی خودش نعمتیه که آدم تو فاصله ی بین شب یلدا
و کریسمس به دنیا بیادا![]()
چقدر حرف زدم!!!
بدرود همگی... شاد باشید![]()
دنیا دوروزه کاش بتونیم زندگی رو ساده بگیریم:)
اما بعد از "باید به تو برگردم" یکی از طرفدارش شدم!! آلبومی که بعد از مدت ها هنوز بهش گوش می دم و هر بار از شنیدنش لذت می برم:)
امروز فکر می کنم چه اشکالی داره اگه حتی صداش شبیه کس دیگه ای باشه...کسی که صدای زیبایی داره... کسی که ترانه های زیبایی می خونه:)
آلبوم جدید خشایار اعتمادی منتشر شد "تو محکومی به برگشتن"

منو اِنقدر عاشق کن به من برگرده احساسم
یه جوری که تو این دنیا کسی رو جز تو نشناسم
منو اِنقدر عاشق کن جهان از حس من پر شه
هر احساسی به غیر از تو برام دور از تصور شه
منو اِنقدر عاشق کن تموم حرف مردم شم
اگه دستامو ول کردی تو راه خونمم گم شم
منو انقدر عاشق کن که با فکرِ تو دریا شم
به من خوبی نکردی هم نتونم با تو بد باشم
منو انقدر عاشق کن خدا برگرده رو به من
ببینم مردم دنیا نشستن ما رو می بینن
یه جوری که به غیر از تو ندونم فکرِ چی بودم
می خوام یادم بره یک روز که من قبل از تو کی بودم
ترانه سرا : روزبه بمانی
خواننده : خشایار اعتمادی
پ.ن: دوستانی که لینک دانلود این آهنگ رو می خواستن... روی جلد سی دی نوشته که می تونید از طریق سایت زیر آهنگارو دانلود کنید:
دوستانی هم که بخوان این سی دی رو از مغازه ها بخرن... قیمتش فقط ۲۵۰۰ تومنه:)
امیدوارم لذت ببرید وخوشتون بیاد
براتون روزهای قشنگی رو آرزو می کنم به خصوص تو این روزای بارونی![]()
![]()
آقارضا از وبلاگ نابخشوده تو نظرات پست قبل شعری برام کامنت گذاشته بودن که وقتی برای مامانم خوندمش یاد شعری از سیمین بهبهانی افتاد.
منم متن کامل شعر رو پیدا کردم و براتون می ذارمش تو ادامه ی مطلب اگه دوست داشتید بخونید...![]()
برای همتون آرزوی شادی و سلامتی و دلخوشی دارم:)![]()

توی "ام.پی۳ پلیر" یا هر وسیله ای دیگه ای که داری.... اصلا توی ضبط ماشینت... یه آهنگ هی تکرار میشه و تکرار میشه اما ازش خسته نمیشی؟
صدای این روزای من...صدای زنده یاد فرهاده با ترانه ای از اردلان سرفراز(اگه اشتباه نکنم)
قبل نوشت:خوندن این پست رو به کسایی که خودشون دلشون گرفته توصیه نمی کنم.
این پست یه جورایی واسه خودمه انگار...
یه خاطره از دیروز!!!

می بینم صورتمو تو آینه... با لبی خسته میپرسم از خودم
این غریبه کیه از من چی می خواد؟ اون به من یا من به اون خیره شدم
باورم نمیشه هرچی می بینم...چشمامو یه لحظه رو هم می ذارم
به خودم می گم که این صورتکه!! می تونم از صورتم برش دارم!!!
می کشم دستمو روی صورتم...هرچی باید بدونم دستم میگه
منو توی آینه نشون می ده... میگه این تویی نه هیچکس دیگه
جای پاهای تموم قصه هام...رنگ غربت تو تموم لحظه هام
مونده روی صورتت تا بدونی حالا امروز چی ازت مونده به جا!
آینه میگه تو همونی که یه روز... می خواستی خورشیدو با دست بگیری
ولی امروز شهر شب خونه ات شده...داری بی صدا تو قلبت می میری
میشکنم آینه رو تا دوباره نخواد از گذشته ها حرف بزنه
آینه میشکنه هزار تیکه میشه...اما باز تو هر تیکه اش عکس منه
عکسا با دهن کجی بهم می گن:چشم امیدو ببر از آسمون!!!!
روزا با همدیگه فرقی ندارن...بوی کهنگی میدن تمومشون
سال اول دبستان بود.
کلاس بزرگ بود.
یک اتاق پنج دری و روشن بود.
آفتاب آمده بود تو. بیرون پاییز بود
دست ما به پاییز نمی رسید.
شکوه بیرون کلاس بر ما حرام بود.
سرهای ما تو کتاب بود.
معلم درس پرسیده بود وگفته بود دوره کنید.
نمی شد سر بلند کرد.
تماشای آفتاب تخلف بود.
دیدن کاج حیاط جریمه داشت...
ما دور تا دور اتاق روی نیمکت ها نشسته بودیم.میان اتاق خالی بود و چه پهنه ای برای چوب و فلک.
تخته سیاه بدجایی بود. ضد نور بود.
روی چند شیشه را گرفته بود.... نصف یک درخت را حرام کرده بود.با تکه ای از آسمان.
نوشته ی روی تخته سیاه خوب دیده نمی شد.
برگ, مرگ خوانده میشد.
همان روز حسن "خوب" را "چوب" خوانده بود و چوب خوبی از دست معلم خورده بود.
جای من نزدیک معلم بود.
پشت میزش نشسته بود و ذکر می گفت, وجودش بطلان ذکر بود.
آدمی بی رویا بود. پیدا بود زنجره* را نمی فهمد...خطمی را نمیشناسد و قصه بلد نیست... میشد گفت هیچوق پرپرچه** نداشته است...
وقتی وارد کلاس میشد ما از اوج خیال می افتادیم.
در تن خود حاضر میشدیم. پرهای ما ریخته بود...
ترکه ی روی میز ادامه ی اخلاق او بود.
بی ترکه شمایل او ناتمام می نمود و ترکه همیشه بود.
حضور ابدی داشت.
ترکه ی تنبیه, ترکه ی انار بود که در شهر من درختش فراوان بود.
ترکه, شلاقه ی پای درخت انار بود.
شلاقه ها را می بریدند تا زور درخت را نگیرند.
شلاقه گل نمی کرد...میوه نمی داد... اما بی حاصل نبود...شلاق میشد.
در تعلیم و تربیت آن روزگار, درخت انار سهم داشت.
فراگیری محرک گیاهی داشت!
بعدها من هم تنبیه را یاد گرفتم ترکه زدن را در خانه مشق می کردم.
باغ ما بزرگ بود. و جای همه جور مشق.
با ترکه پیش یک درخت می رفتم و با خشونت می گفتم: اوضاع طبیعی هندوستان را بگو.
و چون نمی گفت ترکه بود که می خورد.
به درخت دیگر می گفتم سارا را با چه می نویسند؟
گفتی صاد؟ و شلاق بود که می زدم!!
دلم می خواست هیچکدام درس خود را حاضر نباشند.
معلم کلاس ما هم تنبل پسند بود!
کندذهنی جولان گاه سادیسم آموزشی او بود.
آن روز سر من در کتاب بود.
مثل همه ی بچه ها...ولی درس حاضر نمی کردم.
از بر بودم:
سار از درخت پرید...آش سرد شد... تا آخر.
میان عبارات کتاب هیچ رابطه ای نبود. کتاب, آلبوم پریشانی از کلمات و مفاهیم بود.
شبیه مغز منتقد امروز!
وچنین بود همه ی کتاب های درسی ما.
ولی ذهن من میان دو جمله ی پی در پی رابطه ای می جست.
میان پریدن سار از درخت و سرد شدن آش به شعر رابطه میرسید:
در خانه ی ما, روبه روی اتاق ظرف ها یک درخت اقاقیا بود.
اقاقیا لب آب روان بود...
بهار ها گاه در سایه اش نهار می خوردیم و نهار گاه آش بود
دو عبارت کتاب به هم میپیوست.
جان می گرفت.
عینی میشد:
کاسه ی آش داغ زیر درخت اقاقیاست...سار از روی درخت می پرد...به هم خوردن بالهایش آش را خنک می کند.
کتاب من باز بود...
چیزی نمی خواندم.
دفترچه ام را روی کتاب باز کرده بودم و نقاشی می کردم.
درخت را تمام کرده بودم رفتم بالای کوه یک تکه ابر نشان بدهم...
داشتم یک تکه ابر میکشیدم...رسیده بودم به کوه که باران ضربه به سرم فرود آمد...
فریاد معلم بلند بود:
" کودن!! همه ی درس هایت خوب است... عیب تو این است که نقاشی می کنی!!!"
کاش زنده بود ومی دید هنوز این عیب را دارم!
تازه, نقاشی هنر است!
هنر, نفی عیب است و نمی توان به کسی گفت عیب تو این است که هنر داری!!!
جرات داشتم به او بگویم: کودن که نمی تواند همه ی درس هایش خوب باشد!!![]()
![]()
من کتک خورده بودم ولی چرا؟
نمره های من همه خوب بود.
شاگرد اول بودم...من از ترس شاگرد اول بودم.
من کارم مرتب بود...چون مرتب بار آمده بودم... پریشانی مرا می ترساند.
و هنوز هم می ترساند....
برگرفته از هفته نامه ی امیدجوان شماره 788
شنبه 1391.6.25
*زنجره:جیرجیرک
**پرپرچه:من تو لغت نامه ی "معین" رو هم نگاه کردم معنی این کلمه رو پیدا نکردم. اگه شما فهمیدید به منم بگید لطفا.
پ.ن۱:این همون پستیه که قولش رو داده بودم. امیدوارم شما هم خوشتون اومده باشه.
پ.ن۲:متن طولانی تر(والبته نه کامل) این نوشته رو می تونید در ادامه ی مطلب بخونید.
همیشه زیر سایه ی چوب فلک بود دل ما
(...)
یادش به خیر صدای پات رو تن سنگفرش حیات!
فرار می داد غصه هارو تنها یه دونه آبنبات!
...
توشب خاطرخواه شدن...هق هق من یادش به خیر!
حال پریشون دل عاشق من یادش به خیر!
همه ی سهم من از زندگی شد:یادش به خیر!
مزه ی پیاله ی تشنگی شد:یادش به خیر!
قسمتی از ترانه ی یادش به خیر "یغما گلرویی" در کتاب ""بی سرزمین تر از باد"

6مرداد تولد این ترانه سرای عزیز بود.
آقای گلرویی تولدتون مبارک
دلتون شاد و لبتون پر خنده...عمرتون طولانی و رویاهاتون سبز...
با آرزوی سلامتی و روزهای خوش برای شما...میلادتون مبارک
پ.ن۱:با توجه به استقبالی که از پست قبل نشد گفتم تا دیرتر از این نشده این تبریک تولد رو پست کنم که تو صف انتظار مونده بود واسه پستی که خودش دیرش شده بود!
پ.ن۲:اگه این ترانه رو انتخاب کردم از بین اون همه ترانه ی زیبا...دلیلش اینه که فکر کنم تکه کلام خیلیامون این روزا شده:"یادش به خیر"!!!
پ.ن۳:یادش به خیر!!!!!:|
۱.مهمانان(لطفا به چشم طنز نگاه کنید)
وه چه خوب آمدی صفا کردی چه عجب شد که یاد ما کردی!
آفتاب از کدام سمت دمید که تو امروز یاد ما کردی؟!
قلم پا به اختیار تو بود یا ز سهوالقلم خطا کردی؟
بی وفایی مگرچه عیبی داشت که پشیمان شدی وفا کردی!
با تو هیچ آشتی نخواهم کرد با همان پا که آمدی برگرد!!!!!
برداشت شده از صفحه ی 35
کتاب "قند و نمک" نوشته ی جعفر شهری
انتشارات معین
۲.فامیل چیست؟
تعدادی از افراد که سالی دوبار در 2-3 روز متوالی در دید و بازدیدی های عید یکدیگر را می بینند!!!!!!!!
پ.ن:دروغ می گم؟بگو دروغ میگی!![]()
خب سر همه شلوغ شده اینم شده حال و روزگارمون دیگه!
میوه...آجیل...بنزین...بازم بگم؟ خب اینا همه خرج داره دیگه!
همین سالی دوبار هم که همو می بینیم خیلی خوبه
...حداقل بچه ها می فهمن که تو فامیل هم سن و سال هم دارن! یا اسم فامیلا رو می دونن تا یه وقت اگه خدایی نکرده عروسی و عزایی شد همه اش از برگترشون نپرسن:اینجا کجاس؟
اون کیه؟
ما چرا اومدیم اینجا؟
و اینااااا
سال نو خجسته باد
چون تنها چیزیه که بین"نوروز" و بقیه ی روزا تفاوت ایجاد می کنه!
گفتم:لحظه ی سال تحویل دعامون کنید...
خندید و گفت:مگه لحظه ی سال تحویل با بقیه ی لحظه ها چه فرقی داره؟ هر وقت دعا کنی صداتو میشنوه!
خندیدم و در دلم گفتم:لحظه ی سال تحویل فرق می کنه!چون من می خوام که فرق کنه!چون می دونم که فرق می کنه...
خدارو چه دیدی؟
شاید دعا کردم و "سبزه"آمین گفت و "سیب" لبخند زد!
پ.ن:برای اعتراف به کلیسا می روم
رو در روی علف های روییده بر دیوار کهنه می ایستم
و همه ی گناهان خود را یکجا اعتراف می کنم!
بخشیده خواهم شد به یقین!
"علف ها بی واسطه با - خدا – سخن می گویند"!
زنده یاد حسین پناهی
پ.ن۱:خواستم به نشانه ی شانس(!)واسه سال ۹۱ عکس یه شبدر ۴برگ خوشگل رو بذارم اما نمی دونم چرا هر کاری کردم آپلود نشد![]()
پ.ن۲:بیاید دعای تحویل سال رو این بار به زبان شیرین پارسی در قالب یک شعر در "جمع ما" بخونید![]()
با آرزوی سال خوش برای همه... مارو هم لحظه ی سال تحویل دعا کنید![]()
سال نو مبارک![]()
یکی پرسید از آن شوریده ایام
که:از یاران چه خواهی؟گفت:دشنام!
که مردم هرچه دیگر می دهندم
به جز دشنام, منت می نهندم!
"عطار نیشابوری"
یه کتابی دارم می خونم از زنده یاد عمران صلاحی...تا اینجای کتاب بیشتر جمع آوری آثار طنز پیشینیان بوده و تعریف طنزو ...
ولی کتاب جالبیه...اسم کتاب "خنده سازان و خنده پردازان" ه.
این شعر عطار رو هم از همین کتاب برداشتم.سعی می کنم بازم چیزای جالب دیگه اش رو با شما شریک بشم.![]()
بعضی وقتا آدم ترجیح می ده از بعضی آدما چیری بهش نرسه...نه؟![]()
![]()
و در پی اتفاقات این هفته وهفته های گذشته دیشب دختر دایی و پسردایی نازنینم هم از این خاک رفتن...![]()
![]()
من برخلاف این که نوروز رو خیلی دوست دارم اما از عید دیدنی زیاد خوشم نمی آد... خونه ی این دایی جزء معدودجاهایی بود که عید دیدنی خیلی می چسبید...دور هم میشستیم و می خندیدم و از چند ساعت دور هم بودنمون لذت می بردیم...![]()
دیشب که رفتن...ته دلم برای خودشون خوشحال شدم اما خب دوری کسایی که آدم دوسشون داره سخته... واسه همین این خبر رو هم نمی دونم باید جزء خبرای خوب نوشت یا بد؟!
این روزا همه دارن می رن...
مایی رو که جایی راه نمی دن... حرف این روزامون شده این:
اگرچه نزد شما تشنه ی سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم
دلم برای خودم تنگ میشود آری!
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را
اشاره ای کنم انگار کوه کن من بودم
من آن زلال پرستم در آبگیر زمان
که فکر صافی آبی چنین لجن بودم
غریب بودم و گشتم غریب تر اما
دلم خوش است که در غربت وطن بودم!!!
محمد علی بهمنی
پ.ن:اینم نگیم چی بگیم؟
واقعا وقتی همه برن یواش یواش ما که موندیم غریب میشیم!
پسردایی مهربون و دختر دایی گلم براتون همیشه ی همیشه آرزوی بهترین ها رو دارم و از ته قلبم آرزو می کنم هر جای دنیا که باشید آرامش و خوشبختی هم باشما باشه
خیلی دوستون داریم![]()
![]()
راستی این روزا می دونم که واسه خبر کردنتون به خاطر به روز شدنم کوتاهی کردم اما به خدا به خاطر اینترنته.... خیلی اذیت می کنه...سرعتش کمه و وسط کار هی قطع میشه...این دفعه که کامپوترم هم خاموش شد
و کلی چیز نوشته بودم که بعضی هاش رو پروند...
به هر حال من تلاشم رو می کنم که خبرتون کنم اما اگه نشد شرمنده![]()
![]()
الان مجبورم برم بیرون اما خیلی زود می آم و جواب نظراتتون رو می دم... خیلی خیلی ممنون که اومدید و نظر دادید![]()
![]()
![]()
![]()
روبهی قالب پنیری دید
به دهان برگرفت و زود پرید
بردرختی نشست گوشه ی باغ
که از آن می گذشت جوجه کلاغ
گفت بااو کلاغ:"کای بدبخت
بنده باید روم به روی درخت
توی قصه پنیر مال من است
این قضیه نه شرح حال من است"
گفت روبه: که هست این گونه
وضع ما در جهان وارونه!!!!
کتاب"تفریحات سالم"
نوشته ی زنده یاد عمران صلاحی
دوست داشتم شعرشو اینجا داشته باشم
چون این بار می خوام واسه دل خودم بنویسم!!!!!!!
حس و حالم خوش نیست...همه چی داغونه
یکی باید باشه...تورو برگردونه
گم و گورم دورم...گیج و ویجم خسته ام
بس که پای پلکمو به دلِ در بستم
پشت سر ویرونه... رو به روم دیواره
داره از ابر سیاه ...دردسر میباره!
دل مغرور اما...دست و پا نمیزنه
سنگ از آسمون بیاد...صخره جا نمی زنه!
چشماتو به روم ببند... خدا چشماش بازه
زندگی با گِله هاش...حالمو می سازه
هر کی دل ببره از رو زمین قد می کشه
هرکی آسمونیه لایق ستایشه
اگه رفتن،نرسیدن...توی تقدیر منه
جرم بی بخشش من اگه عاشق شدنه
چشماتو به روم ببند خدا چشمش بازه
زندگی با گِله هاش حالمو میسازه
شاید شعرش خیلی قوی نباشه...اما گاهی آدم واسه دوست داشتن بعضی چیزا دنبال واژه نیست... دنبال عمق ِ واژه هاس...گاهی یه چیز بی ربط تو رو یاد قسمتی از زندگیت می اندازه که شاید دیگران یا ربطش رو نفهمن...یا اشتباه متوجه شن
چون هیچکس از عمق زندگی دیگران خبر نداره!!!!!!بی خیال![]()
اگه خوشتون اومد یا نیومد بهم بگید![]()
در جهان فرمان کوروش اولین منشور بود
سر به تعظیمش سراسر بابل و عاشور بود
سینه ی اسپارت را تا قلب یونان چاک کرد
پشت بخت النصر را ساییده و بر خاک کرد
ما از اسلاف همان خونیم و از آن ریشه ایم
پاسدار ِ نام ِ پاک ِ پارس تا همیشه ایم
شعر از دکتر شاهکار بینش پژوه
۷ آبان زادروز میلاد کوروش بزرگ بر همه ی ما ایرانیان مبارک باد
بله درست نوشتم روز جهانی... چون همه ی دنیا کوروش رو میشناسه
اولین کسی که منشور حقوق بشر رو به وجود آورد.
فرق گذشتگان ما با سایر مردم دنیا در اینه که:
از کتیبه های اون دوران مشخصه که در حالی که همه مشغول برده داری بودن
ایرانی ها به کارگران حقوق پرداخت می کردن
البته قبول دارم که نباید فقط به گذشته مغرور باشیم
باید ببینیم الان چی هستیم و برای پیشرفت تلاش کنیم.
پ.ن:بابت این که دوباره به سوال اصلاح شدم جواب دادید ممنون![]()
![]()
قسمتي از نامه ي يغما گلرويي به "خانم رنگين كمان":
غمگينم خانم رنگين كمان!
ظهر امروز گربه اي را در خيابان ديدم كه يك پا نداشت!
با چشمان قي كرده كنج پياده رو نشسته بود و پنداري قدم عابراني را كه از مقابلش مي گذشتند شماره مي كرد!
تنهايي اش از دلتنگي من بزرگتر بود!!
كنارش نشستم و سعي كردم از چشم او دنيا را ببينم!
دنيا ترسناك تر از آنچه هست شد!
گربه را نوازش كردم...به نشانه ي سپاس خرخري ملايمي كرد!
گربه ها با نان نوازشي سير مي شوند!
نمي دانستم تا به حال كسي اورا نوازش كرده بود يا نه؟
شايد در گذشته صاحبي داشت كه نوازشش مي كرد و نوازش من خاطرات دور روزهاي شيرين خانگي بودن را برايش زنده مي كرد!
احساس كردم كه خرخر اين گربه هم مي تواند دليلي براي ادامه دادن اين زندگي باشد...
مثل نگاه مادرم!
كه دليل بودن من بوده و هست!
مثل لبخند تو!
كه مرا در مقابل مرگ رويينه مي كند!
يادم آمد هنوز موجودي در جهان هست كه به محبت- در حد يك خرخر- واكنش نشان مي دهد!
گربه ها مي توانند انسان بودن را به انسان ها يادآور شوند!
شايد براي همين است كه من كنار آن گربه سنگ شده بودم!
دسته اي از كودكان با قيل و قال از دبستان برمي گشتند!
گربه از صداي آنها ترسيد و فرار كرد!
كودكان گربه را دنبال مي كردند و او مي دويد و مي دويد و مي دويد...
تنها با يك پا مي دويد و گاهي زمين مي خورد تا بالاخره در دريچه ي پاركينگ خانه يي ناپديد شد!
بچه ها خندان به سمت خانه هاي خود رفتند و من با تمام اندوهم در خيابان تنها ماندم!
كودكان هنگام دويدن به دنبال آن گربه به گله اي از سگ ها مي مانستند!
كودكان گناهي نداشتند
"ما" به آنها آموخته ايم كه بايد دنبال گربه ها كرد و
به قمري هاي شهري سنگ پراند!
سال هاست كه انسان با پرندگان رفاقت نمي كند!
كسي با درختان سخن نمي گويد!
انسان امروز به درختي تناور اگر دست مي زند با خود مي انديشد كه ميشود با آن در محكمي براي خانه ساخت!
با ديدن كبوتران احساس گرسنگي مي كند!
روباه و گرگ را شبيه پالتوپوست مي بيند!
اشتهايش از ديدن عبارت "كباب بره" تحريك مي شود نه وجدانش!
كسي فكر نمي كند كه براي تهيه ي كباب بره نوزاد موجودي را سر بريده اند...پيش از آنكه جهان را بشناسد و مزه ي علف را بچشد و دويدن در چراگاه را تجربه كند!
كسي به اين چيزها نمي انديشد!!!
نه!اشتباه نكن!
به بودا علاقه اي ندارم!بودايي هاي هند ساعت ها در ترافيك مي مانند تنها به اين دليل كه گاو مقدسي وسط خيابان به خواب رفته و كسي دل بيدار كردنش را ندارد!!!!
اين كار حماقت محض است... دوستي با موجودات ديگر با برده ي آنان شدن فرق دارد!
اولي انسانيت است و دومي حماقت!
.
.
.
من مي خواهم با تو بر سياره ي سوم منظومه ي شمسي زندگي كنم!
شبيه شعرها و نوشته هايم!
در كنار موجودات ديگر و بدون آزار دادنشان!
در خانه ي ما از مگس كش خبري نخواهد بود!
همچنان كه از تله موش و تفنگ و تيركمان!
پس مانده ي برنج هاي سفرمان را با پرندگان قسمت مي كنيم و اگر كودكي داشته باشيم به او مي آموزيم :
كه به جاي سنگ پراندن به گربه ها ، نوازششان كند!
كودك ما نيز همين را به كودكش خواهد آموخت!
شايد كودكي كه به گربه ها سنگ نمي اندازد در چشم انسان هاي آن روزگار قديسي باشد!!!
شايد اصلا در آن زمان جانور و گياهي بر جاي نمانده باشد!
من از اين فكر هراسانم!
...
برداشت شده از كتاب:سلام خانم رنگين كمان
يغما گلرويي
انتشارات دارينوش
ما بدهكاريم،
به كساني كه صميمانه ز ما پرسيدند:
معذرت مي خواهم!
چندم مرداد است؟
و نگفتيم…
چون كه مرداد
گور ِ عشق ِ گُل ِ خون رنگِ دلِ ما بوده است!!!!
حسين پناهي
این هم به مناسبت انتشار آلبوم " راه با رفیق" که با صدای خود زنده یاد به بازار اومد...این شعررو دوست دارم چون هیچکس نمی دونه که خود حسین پناهی هم چندم مرداد از دنیا رفت...شاید البته خیلی ربطی به هم نداشته باشه ولی واسم جالب بود...
روحش شاد و یادش گرامی باد![]()
...
شك نمي كند باران لحظه ايي به باريدن!
كلافه نمي شود كلاغ از اين همه پرنده كه مي پرند!
شك نمي كند مورچه به بار و نه به راه خويش
و مار عيال وار، سينه خيز مي رود خس وخار را بي هيچ گلايه اي!
هر درختي به گونه اي سبز است،بي كه تحقير كند ديگري را!
لرزش گنجشك نوبال بر شاخه ي خيس از شكايت نيست!
الاغ بر اندام اسب حسادت نمي كند
و ماهي يادش هست كه ماهي باشد چه در تنگ و چه در دريا...
...
تندتر-آري!- تندتر مي جوم آدامسم را تا به هيچ نينديشم!
بي خيال در پياده روها و نمايشگاه ها و استاديوم ها!
...
ديگر به هيچ چيز نمي انديشم!
صلاح و سعادت من اين است كه نينديشم به هيچ!
...
آواز مي خوانم پر از آلاله هاي باژگون...بي هيچ استعاره اي!
تعادل جهان حفظ مي شود به مرگ اين و تولد آن!
قسمتهايي از شعر dat com
از دفتر هفتم-نمي دانم ها_ از حسين پناهي
به مناسبت سالگرد رفتنش در يكي از همين روز هاي مرداد...
روحش شاد و يادش گرامي باد
این پست با تاخیر رو صفحه اومد...چون دوباره رایانه ی من دچار مشکل شده بود و تو اینترنت نمی رفت
نمی دونم هرچند وقت یه بار چش میشه؟
اینم از مشکلات تکنولوژیه دیگه... به هر حال لطفا پوزشم را بپذیرید...
وبابت همه ی پیامها و نظراتتون ممنون...برای این پست هم نظر یادتون نره![]()